وقتی حوصله ات سر می رود از دست خودت

kdfvwfdiou wiwihv wpierfrwi wpihvjcvj aP"iosrfuvj vlihsdfihj. dvjknbsdvhnjh sdfvvilhspow vijhwdijh. wvoihsfnv vir vbnf spoijf . wdpijhd wipjhvmn. vjsdapijhv sojw900Q PWPJ p9jdvd pjvju woihhjujtg nvhiiwp qpijjsfvopiouietfpijh. vhihvi9w9n wpoijmv vjpw9 flivouihv. souihwr8ohv spu9uv s-9usv-9u / psvjw9208 2hfvihziphj . wrihwr0808 swpivhsy. sfihshvhsfh PHSVH pwvpijhhjwfvPIpijPI /.  OBE2/' VLJOUU7 SFBFB  foubfs fh.zbfuuownv. sihshj wh w w hhhhw . jpijh  PH  PHIh ;. IWIt SFJFBJF JJJJ fjfjipjbpjd . d dij dj  dpidpdi qweoiwiiq ma fjajfjihjsvh hsihnz.skgwi wlrghj sknvn fijfprj  4089 5t hfs s we9rj 29 2-9 wioj sd vjhgu wp9 492492 2pij;jhb sous sv avhah a ah a h bhbhhb a[]'' s ]''w w njz jnsnosn spipi wwpi wqooei qpojck akjfjf pkq[ ojw wpjw hinsiphw ''k's s sj jj fguu oih s hs sh jhjj 123 sl;fcvns.

هفته فرهنگی اقتصادی لرستان در تهران

با وجود انتقادات زیادی که به این گونه برنامه ها دارم، اما دوستانی که در تهران و شهرهای اطراف هستند از این فرصت استفاده کنند و بازدیدی از تواناییهای پیدا و پنهان استان لرستان داشته باشند.

بوستان گفتگو، خروجی بزرگراه حکیم به جنوب بزرگراه چمران، 25 تا 29 مرداد 1395

از مهمترین نواقص در این برنامه ها که هر چند سال یکبار و یا هر سال به صورت تکراری در این رویداد فرهنگی اتفاق می افتد و نارضایتی هنرمندان و مردم را در پی دارد می توان به موارد زیر اشاره کرد که البته امیدواریم در برنامه امسال رخ ندهند:

- تأخیر در اجرای برنامه‌ها
- سخنرانی‌های طولانی مسؤولین استانی و غیراستانی
- عدم استفاده از لباس محلی توسط غرفه داران (هر چند گویا امسال استانداری محترم دستور داده اند که همه کت و شلوار سرمه ای به تن کنند! البته نه خانمها!)
- استفاده نکردن از تمام بضاعت‌های فرهنگی و ادبی استان و از آن بدتر تقدیر و معرفی هنرمندانی که فقط شناسنامه‎ای به نام لرستان دارند (بزرگواری می گفت طرف بر اثر اشتباه مأمور ثبت احوال زایچه لرستان شده!)
- عدم پرداخت به‌موقع حق‌الزحمه برخی عوامل و هنرمندان
- اجرای برنامه‌های تکراری از سال های گذشته
- و مهمتر از همه که خوب است خبرنگاران و اهالی رسانه و شکرشکنان شیرین گفتار حکایت ها کنند، دادن مدیریت اجرایی برنامه بدون برگزاری هر گونه مناقصه به یک شرکت فرهنگی هنری با دخیل بودن برخی عوامل و کارکنان استانداری در این امر و تعیین برگزارکنندگان و گردانندگان برنامه از سوی آنها بود که شائبه «بِـرار بـَر»* کردن قضیه را ایجاد می کند! به گونه ای که طراح اصلی برنامه در میانه راه از دست ایشان عطای برنامه را به لقایش بخشید و رفت!
از اولین سوتی های این هفته هم پوستر آن و تشابه عجیبش به پوستر سال گذشته جشنواره منطقه ای مطبوعات غرب کشور بود:
 
---------------------------------

*بِـرار بَـر/bɛrɑr bær/ کردن: مثل لری به معنی سهم الارث را میان برادران تقسیم کردن و سهمی از آن به خواهران ندادن

من که میرم رأی بدم، شمام بیاید رأی بدید

در جشنواره کاریکاتور Medplan برزیل با موضوع «عدم تحمل» تعداد ۱۲ اثر  توسط هیأت داوران برگزیده شده تا در آخرین مرحله به رأی‌گیری عمومی گذاشته شوند.
دوستانی که تمایل دارند در این رأی گیری شرکت کنند و به کار هنرمند خوب کشورمان آقای یاسر دلفان رأی بدهند می توانند به این آدرس رفته و با کلیک کردن روی دکمه قرمز رنگِ زیر اثر رأی دهند. برای این کار کافیست آدرس ایمیل خود را در صفحه ای که باز می شود وارد کنید. بعد برای شما تأییدیه ای به ایمیلتان ارسال می شود که باید لینک آن را کلیک نمایید تا رأی شما ثبت شود.

http://medplan.com.br/salao-de-humor/premio-internet

اثر یاسر دلفان

اثر یاسر دلفان

اندر احوالات فیش های نجومی برخی مدیران!!!

حکایت شمارهٔ ۱۹

گلستان سعدی

باب اول در سیرت پادشاهان

آورده‌اند که نوشین روان عادل را در شکار گاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد

زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ

فتوای دل

 

 ممیز و مکلف

– اگر چه سفیه –

عالم اند بر آن

که چشم معشوقه

دیگر سگ ندارد

چرا که ذاتاً نجس است

حتی اگر استحاله شود

یا بر آن غسل ارتماسی

از اشک کنند،

لیکن دل مجتهدی است

جامع الشرایط

در این مسئله

به قصد رجاء

فتوی می دهد

که ظاهر این است بر ذمه

هر جاهل مقصر را

تا نظر به ریبه نیاندازد

بر چشمی که سگ ندارد،

مگر اکتفا کند به رفع ضرورت!

------------------------------------------------------------------------

این شعر در خرداد ماه 1393 در سایت آوانگاردها منتشر شد.

بز

در میان گله

زاغ چوب می زند

تا در چرت قوچ

برای میش ها

دلبری کند!

 

سید مصطفی جهانبخت، مهرماه ۱۳۹۴

«شهود فلافل»

شعری از خودم، منتشر شده در سایت آوانگاردها:

 

«شهود فلافل»

 

خورشید
قرص قرمز تلخی است
در گلوی افق
و نخل ها
دشنه هایی شکسته
در پهلوی زمین،
رود
خون قی می کند
که هزار هزار ماه را
زنده زنده بلعیده است؛
و عَرَق
از دوردستِ مه آلودِ عراق
بر ساحل خرمشهر
به پیشانی ام نشسته.
این چشم اندازی است
پس از تندترین فلافل
که خوردنش
هشت دقیقه طول کشید
و در انتهایش
کاغذی مچاله شد
و نوشابه ای گرم و سیاه
که چون زهرِ هلاهل
سرکشیدیم
تا هضمِ کشف و شهود
ساده تر بشود.

خرمشهر، هفتم آذرماه ۱۳۹۳

 

زمستان اخوان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، برگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است.

ترجمه ای در سایت آوانگاردها

قسمت اول و دوم مصاحبه با شارون اولدز را در سایت آوانگاردها با ترجمه ای از من بخوانید:

نصیحت به شاعران جوان: مصاحبه با شارون اولدز (قسمت اول)

نفع شعر: مصاحبه با شارون اولدز (قسمت دوم)

شعری تقدیم به دوستم: ذبیح محسنی

بگذار کوه فرو بریزد
اگر سوراخ کوچکی می لرزاندش؛
و به این می اندیشید
که پاهایش سست شد.
چشم ها را بست
گوش داد،
چک چک نبود
شـُـرّه می کرد آب!
زوزه ی سرد شب
هوشیارش کرد.
چند قدم برداشت
و دستش را نگاهی کرد،
ساعت یادگاری ی پدربزرگ
به وقت آمستردام
پنج و پنجاه و پنج دقیقه را نشان می داد.
- پطرس! آهای پطرس!
بگذار داستان به خوبی تمام شود.-
او به این می اندیشید
که کوه با سوراخ کوچک
نمی لرزد
و رفت...

شانزدهم آبان نود و دو
سید مصطفی جهانبخت