توضیح: ماجرای این شعر واقعی است! لطفاً با ریتمی که مرحوم مرتضی احمدی یا مرحوم جلال همتی می خواندند، بخوانید! اصلاً در ذهنتان صدای ایشان طنین انداز شود! البته صدای گروه همخوان به سبک برنامه «صبح جمعه با رادیو» یادتان نرود!
جنابِ سرهنگ دستم به دامنت
ای فدای قبه های پیرهنت
مشکلی دارم خوب بده گوش
بهر رفعش خدا را تو بکوش!
قصه این است که من از دیروز
دردی افتاده به جانم جانسوز
من یکی شوفرِ یک اداره ام
سر به زیر و ساده و افتاده ام
همسری دارم و دو تا فرزند
که نشانند بر لب ما لبخند
حال ما خوب بود شکر خدا
ولی دیروز، شروع شد ماجرا
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
صبح مثل همیشه رفتم اداره
که بِهِم گفتن مدیر کارِت داره
ناشتایی نخورده و دست به سینه
خدمت مدیرکل رسیدم مرا ببینه
داد دستور که هر چه با شتاب
ماشین اداره را کنم چِکاب!
داشت آن روز یکی دو جلسه
و می گفت باید کمی زود برسه
الغرض وقت اداری بود و با مدیرکل
سوی استانداری می رفتیم از روی پل
که جیلینگ جیلینگِ زنگ پیامک
آمد و گفتم ولش کن به درک
باز دوباره تبلیغات این دکان و آن دکان
شده سرریز برایم زین جهان و آن جهان
بعد از آن که جلسه شُدِش خلاص
آقای مدیرکل را برساندم به کلاس
کلاس مدیریت در اقتصاد و هندسه
برای مدیرکلی که میگن مهندسه!
خلاصه بگم که بعد از کلی کار
راهی منزل شدم برای ناهار
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
دست و رو شستم و با عهد و عیال
سر سفره اشکنه بی قیل و قال
سفره را جمع کردیم و کردیم شکر خدا
که به ما داده توانِ خوردنِ اشکنه را
گفتمش ای همسر محبوب و ناب
تا تو ظرف شوری، کنم من لَختی خواب
وسط هال کشیدم دراز تا بخوابم
که یِهو جیلینگ جیلینگِ پیامک اومد یادم
به خانم گفتم ای عزیزتر از جونم
اون موبایل را بده پیغام بخونم
یا خودت برام بخون ببینم کی بوده؟
پیغام از صبح تا حالا یکی بوده!
گوشی موبایل را برداشت و نداشت
یک قیافه ای گرفت سابقه نداشت
اِسکاچِ پُر کف و آب را زد زمین
گفت اینجا دیگر نمی مونم، ببین!
پرسیدم بگو چی شده اِی عزیز من
که می خوای قهر بکنی شما زِ من؟!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
گفت فکر می کردم که تو؛ شوفری و ساده ای!
صبح تا شب اداره ای؛ پشت فرمون، جاده ای!
بَه بَه و بَه بَه! عجب چه شوهری!
زیرآبی می روی جا شوفری!
حالا که حقوق تو در حدِ اشکنه شد
چرا شلوارت اینقدر زود دو تا شد؟!
کی بوده باهات؟ بگو تا بدونم!
من خرم اگر که با تو بمونم!
فکر می کردم اداره می روی اما نگو
رفتی دختربازی! زودباش بگو!
ناگهان چپ شد چشمان من
که چه تهمتی بُوَد زد بر من؟!
گفتمش بانوی نیک و راستگوی
این چه حرفیست؟ از کجا آمد؟ بگوی!
گفت با گریه و چشمی پر ز خون
برو گم شو! پیامک را بخون!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
گوشی را برداشتم و کفها را کردم پاک
دیدم آن پیغامک وحشتناک
«مالک محترم خودرو پلاک فلان
در فلان تاریخ و در بهمان زمان
کرده ای کشف حجاب در ماشین
روسریت افتاده بوده رو زمین!
جرم سنگینی شده در ماشینت
ضمن هشدار بیا ببینیمت!
با سپاس به دیدنت مشتاقیم
چاکرت پلیسهای امنیت اخلاقیم!»
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
دهنم باز شد و روی سرم دو تا شاخ
زانوهام لرزید و قلبم شد سوراخ
من اداری ام این چه برزخیست
اداره بفهمه اخراج قطعیست
آخر این ماشین پلاکش سفیده
شخصیه و خوب سواری میده
بعضی وقتا که حواسم هم هست
می زنم من تک و توکی دربست
نکند مسافری بوده و من بی خبر
جملگی سودهایم شده ضرر
هر چی فکر کردم در آن زمان
کی با من بوده است در آن مکان
که پیامک پلیس امنیت
پیش خانم برده از من حیثیت!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
یافتم یافتم گفتم چون ارشمیدس
که تو ای خانم زودتر بپرس!
این که تاریخ امروزِ داره
با مدیرکل بودم از اداره
جلسه رفتیم و بعدش هم کلاس
اومدم خونه، دست خالی و آس و پاس!
گفت خانم پس چرا این پیامک
اومده برای تو ای بی نمک؟!
گفتم آخر من چه می دانم صنم
مگر اینکه؛ مدیرکل یا من زنم!
می روم فردا من به نزد ایشان
تا کنند این درد ما را درمان!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
حال از صبح گرفتم مرخصی
که جناب سرهنگ به دادم برسی!
این گواهینامه و این برگه مأموریت
جلسه داشت مدیرکل به فوریت
می تونید زنگ بزنید ادارمون
از حراست بگیرید نشونمون
سرتون اگه خلوته و نیست شلوغ
ببینید ما راست میگیم یا که دروغ!
مأمور شما که داده پیامک
لابد اشتباه دیده و نداشته عینک!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
جنابِ سرهنگ کرد اِهِن اوهون
که یعنی بسّه دیگه ساکت بمون!
گفت این چه حرفیه که می زنی
اشتباهی نشده سرِ سوزنی!
مطمئن باش که لابد خودت بودی
توی حرفهات خودت سوتی دادی
ماشین اداره تون را بردی
کی را دربست بردی و آوردی؟!
نکنه مسافرت بوده زنی؟
و می خوای ما را گول بزنی!
برگ مأموریتت جعلی که نیست؟!
جعلی هم باشه اگر، پیدا نیست؟!
تو را باید بفرستیم دادگاه
مستقیم همینجا از این پاسگاه!
تو که با ماشین دولت مسافر می زنی
به ما تهمت اشتباه کردن می زنی؟!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
گفتمش غلط بکردم ای خدا!
اشتباه نکرده مأمور شما!
اشتباه از رایانه است مثل همیشه
اشتباهه سیستمه، هیچ کاریش نمیشه!
معذرت می خوام من از محضرتون
بگویید چیکار کنم من براتون؟
آخه دادگاه اگر بفرستیدم ای سرهنگ
می دونید نونِ زن و بچه ام شده سنگ
آخر ای سرهنگ شما رحمی بکن
به حراست ادارمون تلفون نکن!
من که جز راست نگفتم به شما
تا شوی بر مشکلاتم رهنما!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
جنابِ سرهنگ چو کردم التماس
توی چشمام خیلی دید هول و هراس
یک کمی آروم شد لحن صداش
گفت آخر این چه کاریست ای داداش
اگه دولتی است ماشین پس چرا
اِس اِم اِس رفته برا گوشی شما؟
گفتم ای سرهنگ قربانت شوم
من که گفتم که راننده ام!
خیلی رک و راست و موجز
خواستیم تا که پلاکش شود قرمز
داده ام شماره ام به تعویض پلاک
اما من نفهمیدم میشم هلاک
خواستم کرده باشم خدمتی
توی ادارمون شده این بدعتی
می خوان وقتی پلاک تغییر بِدَن
شماره موبایل راننده را میدن
حالا این بوده بَرام اومده پیام
شما هر چی که بگید ختمه کلام!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
جناب سرهنگ کرد به من نگاه
که ببینه چی بگه تا که نباشه اشتباه
باز پرسید تو که اینجور هراسونی
نکنه کردی باش سگ گردونی؟!
بی خودی نمی رود هیچ پیامک برای کسی
باید اینجا اعتراف کنی و به مجازات برسی!
یا شاید توی ماشین صدای ضبط
با ترانه و آهنگهای بی ربط
داشتی پخش می کردی با صدای بلند،
کرده بودی نئشه و حالا نخند و کی بخند؟!
گفتم ای سرهنگ انصافت کجاست؟
سگ نجس هست اَصَن سگم کجاست؟
ماشین ادارمون ضبط نداره
که یکی بخواد توش آهنگ بذاره!
برای اداره و گزینش و استخدام
تست مرفین داده ایم و همه جور استعلام
پاک پاکیم، شکرِ خدا از همه جهت
بی خودی نزن تو مؤمن تهمت!
حالا هر چی که بوده اون گناه
چه کنیم تا نرویم ما دادگاه؟!
گفت سرهنگ به خنده اومدی
تا جواب پیامک را بِدی
برو اون اتاق پیشِ اون جنابِ سروان
بدهی تعهدی به این شکل و عنوان
که دگر هیچ کجا در خیابان
یا که در جاده ای میان بیابان
خودم و هر کی که در خودرو باشه
چه عقب نشسته یا جلو باشه
حواسش باشه حجاب و روسریش
نشه کشف و نیافته کم و بیش!
(گروه همخوان: داری داری داری دارام دارام دام
داری داری داری دارام دارام دام دارام دام)
لاجَرم چون مرخصیم بود ساعتی
زود پیش سروان رفتم با خجالتی
گفتم اومدم تعهد بدهم ای سروان
آخ از دست پیامکاتون آخ امان!
گفت بنشین و بیا این برگه ها را پُر بکن
زیرش امضا بزن و انگشت بکن!
شنیدم حرفاتُ با جنابِ سرهنگ
ما نداریم با مردم سرِ جنگ!
البته این چیزهایی را که میگم
نشنیده بگیر از من که میگم
هر اداره ای و هر دستگاهی
واسه آمار و نمونه کار گهگاهی
از وظیفه و کار و طرح و برنامه
چند تا پرونده می سازن و می دَن بِش خاتمه
میره تا سال دیگه تا ببینن که چی میشه
کی میشه وزیر و کی وکیل میشه
تشکیل پرونده می دَن باز دوباره
اینها می دونی واس آماره!
تأثیری هیچ نداره این تعهد و این حرفها!
جز خراب کردن اعصاب و این حرفها!
برو خوش باش و خود کن زندگی
هر جور هستی کن خدا را بندگی.
(گروه همخوان: برو خوش باش و خود کن زندگی
هر جور هستی کن خدا را بندگی).
دوازدهم مرداد ماه 1398
سید مصطفی جهان بخت