تا كه شد بخت بلندم سوي ثروت رهنمايم

كم­كم اندر زمره­ نوكيسه­ها دادند جايم

پيش خود گفتم ‌كنم تقليد از كار بزرگان

چون كه من هم بايد اندر زمره­ آنان درآيم

هر يك از اشراف در منزل كتابي چند دارد

زين جهت من نيز گرد آرم كتاب اندر سرايم

اين كتاب و آن كتاب از بهر من فرقي ندارد

چون نخواهم خواندنش با اين سواد نارسايم

رفتم از دم هر كتاب جلد سبزي را خريدم

تا كه رنگ جمله جور آيد به رنگ پرده­هايم

يك كتاب جلد چرمي دارم و چاقوي خود را

مي­كشم دايم به جلد آن و تيزش مي­نمايم

يك كتابم پر ز تصوير است و با آن بچه­ام را

مي­كنم سرگرم چون در پيشش آن را مي­گشايم

هر زمان خواهم كه يابم دست بر جاي بلندي

چند جلد از اين كتب را مي­گذارم زير پايم

تا كه گردد مانع لغزش كتاب كوچكي را

به كه بگذارم به زير پايه ميز غذايم

در سفرها مي­برم همراه خود اغلب كتابي

تا به كار آيد مرا چون رو به صحرا مي­نمايم

پيشم اكنون هر كه مي­آيد چو بيند اين كتب را

معدن فضل و كمالم داند و گويد ثنايم

مي­خرم من هر كتابي را به هر قيمت كه باشد

چون يقيناً هر كتابي سودها دارد برايم