دریغ خند
روز سیزدهم آبان ماه 1392 چنان سردردی دچارمان شد که نصیب گرگ بیابان هم نشود. گویا میگرن خفیفی داشته ایم و نمی دانستیم و البته کمی تا قسمتی هم باد سردی به کلّه ی مبارک مان خورده بود و نیز یک سره شدن زنگ آیفون با نم باران در نیمه شب که موجبات از خواب پریدن ما را باعث شد، همه دست به دست هم دادند تا کارمان به بستن سر آن هم با شال و روسری و خوردن ژلوفن و استامینوفن و غیره ذلک کشیده شود و دکتر و استراحت در منزل و اداره نرفتن هم به دنبال آن.
اما به حکم "وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ" (قسمتی از آیه 216 سوره بقره: و بسا از چیزی بدتان بیاید و آن چیز به سود شما باشد) همین سردرد فرصتی شد که کتاب شعری را بخوانم که یک روز قبل دوست شاعر و نویسنده خرم آبادی مان آقای عبدالرضا شهبازی به ما هدیه کرده بود. کتاب شعر طنزی از یک بانوی شاعر اصفهانی که چند جلدی از آن را برای شهبازی عزیز ارسال نموده بودند تا به دوستان اهل ادب هدیه کنند. جالب است که پشت جلد آن شعری گذاشته بودند که گویی شرح اوضاع ما بود به این شرح:
من دردسر زیاد دارم ای دوست
یک کلّه رو به باد دارم ای دوست
با این که به روزگار بد باخته ام
بر طنز من اعتقاد دارم ای دوست
الغرض... کتاب "مجموعه شعر طنز: دریغ خند" نوشته سرکار خانم "زهرا دُرّی" متخلص به "پاییز" توسط انتشارات لوح محفوظ تهران و مجری طرح کتابسرای سلام اصفهان در همین پاییز 1392 منتشر شده است و 52 شعر قد و نیم قد از ایشان در این مجلد توی سر و کول هم می زنند تا زودتر به چشم خواننده راه پیدا کنند.
شعرهای طنز درّی با بن مایه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی اعتقادی ای که دارد بازگویی چیزهایی است که برای همه ی ما آشنا هستند اما آن قدر به دیدن و شنیدن آنها عادت کرده ایم که برای مان جای هیچ انتقادی از آنها نیست. اما شاعر در این مجموعه با ریزبینی ای بسیار زنانه و با لحنی زنانه تر همین اتفاقات عادی شده ی زندگی را با تیغ تیز طنز چنان جراحی کرده اند که جای بخیه اش اصلاً معلوم نیست.
از شطحیه تا ادعیه و از خواستگاری تا عدم خواستگاری و خلاصه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در این بین با موضوع قرار گرفتن در شعر این شاعر اصفهانی، خنده را به لب های من آورد. البته به عنوان کسی که طنز را کم و بیش می شناسد، در این چند وقت اخیر شعر طنزی به این اندازه که با آن بخندم را ندیده بودم. خنده ای را که عرض می کنم خنده با صدای بلند بود به نحوی که همسر مکرمه مان وقتی خنده های ما را دید اول کمی با تعجب زل زد که چه خبر است، نکند ما از سردرد به سرمان زده است و می خندیم، اما وقتی کتاب را دید، پرسید که این کتاب چیست و وقتی یکی دو بیت از آن را برای او خواندم، موجبات فرح ایشان نیز گردید.
اصولاً طنزی که قلقلک ندهد طنز نیست. حالا حساب کنید طنزی که باعث خنده با صدای بلند شود چقدر طنز است؛ آن هم خنده های یک نفر که چندان اهل خندیدن های الکی نیست. معیار و متر من برای طنز البته فقط مقدار و اندازه ی خنده نیست. خنده دار بودن به اندازه ی خودش مهم است اما شرط کافی برای یک طنز نیست. اگر این طور بود که خیلی از مسئولین ما آدم های طنازی می شدند چرا که هر روز حرف های خنده دار زیادی می زنند. مهم تفکری است که طنز به شما ارائه می دهد. همان پیامی که مد نظر شاعر، نویسنده و یا کاریکاتوریست است و خیلی اوقات از بخت بد چند پهلو است و باعث دردسر. البته این چند پهلو بودن خیلی هم بد نیست و می توان با استفاده از همان ها از دردسرهای احتمالی فرار کرد... به هر حال!
فضای طنز مجموعه ی شعر دریغ خند فضایی زنانه است. انتخاب موضوعاتی چون داشتن و نداشتن خواستگار و یا داشتن مزاحم های متلک گو در خیابان، ارائه دغدغه های زنان از آرایش و ماتیک و لباس و دامن گرفته تا مساله ی روز زن و مهریه و جهیزیه در ایجاد این فضای کلی نقش اساسی دارند. این زنانه شدن فضای شعری ی کتاب بی هیچ شکی به خاطر زن بودن شاعر است که اظهر من الشمس است و واضح، اما اصولاً اگر اسم شاعر بر کتاب نبود با تکیه بر همین عناصری که اشاره شد می توانستیم شعرها را به یک شاعر زن نسبت بدهیم و یا حداقل راوی را زن بپنداریم. به طور مثال در شعر "ویراستاری" در صفحه 62 کتاب به طور مشخص فضایی زنانه طرح شده است و عناصر زنانه در آن به خوبی آشکار است:
ابتدا دستان خود را آبیاری می کنیم
بعد از آن سیمای خود را صافکاری می کنیم
میکرودرم و لیزر و بوتاکس و از این چیزها
با امید خوشگلی ویراستاری می کنیم
و شاعر در ادامه گونه ها را گلگونه می زند، ناخن ها را سوهان می کشد، از تلاش برای حفظ رنگ رژ لب در موقع غذا خوردن می گوید، گم کردن ریمل را در حد سوگواری می داند و حسادت و خودشیفتگی ی زنان را بیان می کند. در دیگر اشعار نیز با استفاده از همین عناصر و واژگانی که بیشتر در دنیای زنانه کاربرد دارند به خلق این فضا کمک بیشتری می شود. غیر از زنانه بودن فضا آنچه به تلطیف و زیبایی این مجموعه کمک فراوانی کرده است، آشنا بودن فضای شعر برای خواننده است. شاعر با استفاده از مسایل و اتفاقات روزمره به نحوی هنرمندانه آن را ارائه می دهد و با چاشنی طنز، تلخی ی آنها را به شیرینی تبدیل می کند. نویسنده یا شاعر طنز در حقیقت طنّاز و طبّاخ است، طبّاخ کلمات!
به هر تقدیر پس از مدتها کتاب شعر طنز خوب و فراتر از خوبی به دست ما رسید که خواندنش از اوجب واجبات است برای هر کسی که دستش به این کتاب می رسد.
شعر زیر با عنوان "پفک" نمونه ای زیبا از اشعار طنز زهرا درّی است که در صفحه 45 کتاب "دریغ خند" آمده است:
هر جا که شود جفتی و تک می گویند
آن جمله ی درد مشترک می گویند
در کوچه و بازار و کلاس و اتوبوس
یا پارک و توی چرخ و فلک می گویند
"قربان شما"، "جگر"، "کبد"، "قلب"، "نفس"!
"فلفل کوچولوی بانمک" می گویند
"یک بوس"، "بلا"، "بیا"، "نرو"، "وای مامان!"
"پیرهن صورتی بی کلک" می گویند
لاغر بزنی "باربی" و "مانکن" هستی
باشی تپلی تو را "پفک" می گویند
گر توی بیابان بروی، چوپان ها
آن "بره ی عشق نی لبک" می گویند
شاعرصفتان عاشق کشک و زرشک
هم "قاصدک" و هم "عسلک" می گویند
باشی تو نویسنده و حرفی نزنی
این جاست تو را "سامیه لک1" می گویند
بعضی به یقین و اند بی شرمی ها
بعضی به خجالت و به شک می گویند
بعضی به دو ابروی کج و معوج خویش
بعضی به سبیل و چشم و فک می گویند
با ریش و به تسبیح و سر نبش، یواش
لبّیک زنان، "حور و ملک" می گویند
فرقی نکند شلخته باشی یا شیک
آراسته یا که بی بزک می گویند
با چادر و بی چادر و کوتاه و بلند
پوشیده چه با شال و لچک می گویند
تا پاسخ شان نگه کنی از سر خشم
پشت سر هم "نزن کتک" می گویند
گر واکنشی به حرف هاشان ندهی
این بار تو را "زده کپک" می گویند
دلخورشدگان گنده بک نامت را
آن "پیرزن خورده ترک" می گویند
وقتی که شعورشان به میمون نرسد
بد نیست بگویی: "به درک می گویند!"
شیراز، کنار قبر حافظ، سعدی
تهران، سر میدان ونک می گویند
از نقش جهان اصفهان تا دنیا
هرجا بروی هِی متلک می گویند
------------------------
۱- سامیه لک: بازیگر سریال "مرگ تدریجی یک رویا" که نویسنده ساکتی بود.