اندر حکایت شیخنا و خویش بی هنر
گویند که شیخنا (اعلی الله مقامه الشریف) را خویشی بود مکتب ندیده و بی هنر. روزی شیخ را گفت که یا شیخ از حکومتیان چندی مرید تو هستند، ایشان را فرمانی ده تا مرا در دستگاهی از حکومت منصبی دهند بهر روزی حلال که خود واقفی بر کثرت عائله و قلت معیشتم. شیخنا بر او نگریست و فرمود: والی ی فلان ایالت خواهی شدن؟ یا امیر بهمان لشگر؟ و یا اگر خواهی تا بگویم تو را دبیری ی آستانه ی شاه مملکت منصب دهند. خویش ابرو در هم کرد و گفت که یا شیخ مرا ریشخند می کنی بر مکتب نرفتنم که این مناصب که تو گفتی خود مرد مکتب دیده می خواهد و مرا منصبی چون دربانی و مهتری و آفتابه گیری منظور بود.
شیخنا فرمود: این که تو گفتی مکتب رفته می خواهد و هنرمند، آن که من گفتم هیچ!
بیت
ای که شغل و منصبی داری هیچ سیکل و دیپلمی داری؟
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 10:25 توسط سيد مصطفي جهانبخت
|