حکایت فرح مردمان از جانب شیخنا و شکر شیخ
آورده اند که شیخنا (اعلی الله مقامه العظیم) در راهی می گذشت که پایش به سنگی برآمدی* و به جوی اندر شدی و روده های خلق از خنده بر او پاره گشت و ولوله در میان بازار افتاد که بیایید و بنگرید که شیخ شامخ شهر در جوی به سان ماهی ی بحری دست و پا می زند. شیخنا در آن حالت خدای را شکر می گفت. مریدان پرسیدندش که از چه شکر می کنی که در جوی اندر شده ای و خلق ریشخندت نمودند و خوار و خفیفت کردند. فرمود: «هرگز از ما به خلق چیزی نرسید جز این خنده و فرح و شادمانی!»
بیت
زهی مردا که لبی به خنده بگشاید گره ز ابروی در هم تنیده بگشاید
----------------------------------------------------------------------------------
* در نسخه ای مربوط به قرن اول پیش از میلاد شیخ این گونه آمده است: در راهی می گذشت که سنگی برآمده بر پایش برآمدی.
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۸۹ ساعت 10:45 توسط سيد مصطفي جهانبخت
|