وقتی رییس جمهور جوان باشد...

۱- هفته گذشته سرم خیلی شلوغ بود: کارهای اداری و ماموریت یاسوج. به همین دلیل نتوانستم مطلبی در وبلاگ بگذارم.

۲- سفر با مدیرکل و مدیران ادارات شهرستانها به یاسوج دو نتیجه ی خوب داشت: اول اینکه فهمیدیم مدیران شوخی می کنند، زیاد خشک نیستند و اگر (زبانم لال) پشت میز ریاست نبودند آدمهایی مثل من و تو بودند [!] و اگر نوار افتخاری و شجریان باشد صدایش را تا آخر باز می کنند تا در ماشین خوابت نبرد. دوم اینکه فهمیدیم وقتی رییس جمهور جوان باشد، آن وقت هیات دولت جوان می شود، بعد مدیران جوان می شوند، بعد معاونها! چرا که در این سفر آقای عرب اسدی مدیرکل دفتر رسیدگی و نظارت بر امور موسسات فرهنگی و هنری را ملاقات کردیم که به نظرم بین ۳۵ تا ۴۰ و معاونش آقای جعفریان (یا شاید جعفری) حدود ۳۰ سال سن داشتند. البته همه از مزایای جوانگرایی و بنزین سبز و روح جوانی خبر داریم و نمی شود منکر این مساله شد که ما جوانها اگر بزرگترها به ما اعتماد داشته باشند و به ما میدان بدهند، می توانیم و می شود.

۳- شیراز ۱۵۰ کیلومتر از یاسوج فاصله دارد و وقتی عده ای هوای زیارت شاهچراغ را بکنند چه بهتر که در راه برگشت به خرم آباد ماشین را به سمت شیراز هدایت کنی تا هم به زیارت شاهچراغ برویم و هم به زیارت حافظ و هم به زیارت امید*. در ضمن تمام تخت جمشید را هم می توان در ۲ ساعت دید!

*امید ناصری و همسر محترمش، دوستان و همکلاس های دانشگاهی ی من در بروجرد که ساکن شیراز هستند.

پ.ن: وقتی مدیرکل گفت بریم شیراز، من توی دلم گفتم: آخ جون! امید!

 

...و ندا آمد: بخوان!

بخوان! بنام پروردگارت...

 

مبعث پیامبر اخلاق و

تبسم بر شما مبارک!

 

از کجا گربه شیطان همایش زلزله را به هم ریخت؟

بعضی وقت ها خبرهای آرشیو شده ی خبرگزاری ها خیلی باحاله! منظورم اینه که می تونه نشانگر اوضاع باشه! به این خبر آرشیوی از خبرگزاری آفتاب توجه کنید. البته در دورود لرستان اتفاق افتاده:

خارجی آرشيو خبر حوادث و جامعه   

 جمعه 4 آذر 1384 ساعت 15:38

 

گربه شیطان ،همایش زلزله را به هم ریخت

 مرجع : خبرگزاری ايرنا

 

آفتاب:ورود يک گربه سياه درمحل جايگاه سخنراني تالار برگزاري همايش زلزله در دورود، نظم جلسه را به هم ريخت و باعث خنده مدعوین شد.

اين گربه در حاليكه دبير همايش مشغول ارائه گزارش بود سه بار از مقابل جايگاه رفت و آمد كرد و موجب جلب توجه مدعوين از يک سو و ناراحتي شديد رييس دانشگاه آزاد اسلامي دورود به عنوان برگزاركننده اين همايش از سويي ديگر شد.
رييس دانشگاه آزاد درود با ترك سالن واحضار مسوولان مربوطه علت اين واقعه را جويا شد و از آنها خواست هرچه سريعتر اين گربه را گرفته و از سالن خارج كنند.
چند نفر به دنبال گرفتن گربه بودند كه در حين سخنراني پروفسور "رضا رازاني" استاد دانشگاه شيراز، باز سر و كله همان گربه پيدا شد.
وقتي كه چند نفر از مسوولان داخل تالار براي گرفتن گربه اقدام كردند، گربه از يك محفظه خود را به روي سقف كاذب تالار جايي كه لانه كبوترها بود رساند و آنجا بود كه سر و صداي گربه و كبوترها بلند شد و در همين هنگام مقدار زيادي هم پر و خار وخاشاك از سقف به پايين ريخت به طوري كه سخنراني قطع شد.
در اين حال كه تمام حاضرين در تالار به شدت مي‌خنديدند، رييس دانشگاه كه كارهايش در نظم زبانزد است، بسيار ناراحت بود كه چطور وجود غير مترقبه يك گربه زحمات وي را نقش بر آب كرد.
وي همچنين خواستار توضيح مسوولان تالار در خصوص چگونگي وجود يك گربه به اين محل شد.

لینک این خبر اینجاست! اما از آنجا که مسوولین جوابگوی چگونگی ورود گربه نبوده اند، شما خوانندگان محترم نظر بدهید که گربه از کجا آمده؟!

خشکید

چون شوره های دریاچه ی نمک،

لبخندهایت

که روزی ملیح بود.

دیگه داشت یادم میرفت کاریکاتور می کشم! خب وقتی بیشتر با تئاتری ها و شاعرها بگردی، همین میشه دیگه! به هر حال این کار قدیمی پیشکش!!!!!!!

لطفاْ نظر فراموش نشه!

شعری از جيمز هنري لِي هانت A Poem by James Henry Leigh Hunt

James Henry Leigh Hunt (1784-1859) - English essayist, poet, and political radical who was once imprisoned for publishing an article in “The Examiner” (one of many journals he edited) attacking the future George IV. He was an early champion of Keats and Shelley, and was briefly associated with Byron.

Abou Ben Adhem (1834) - One of Hunt’s memorable short poems.

 

ABOU BEN ADHEM (may his tribe increase)

 

Awoke one night from a deep dream of peace,

And saw- within the moonlight in his room,

Making it rich, and like a lily in bloom

An angel, writing in a book of gold.

Exceeding peace had made Ben Adhem bold,

And to the presence in the room he said,

‘What writest thou?’- The vision raised its head,

And, with a look made of all sweet accord,

Answered, ‘The names of those who love the Lord.’

‘And is mine one?’ said Abou. ‘Nay, not so,’

Replied the angel. Abou spoke more low,

But cheerly still, and said, ‘I pray thee, then,

Write me as one that loves his fellow men.’

The angel wrote, and vanish’d. The next night

It came again with a great wakening light,

And show’d the names whom love of God had blessed,

And lo! Ben Adhem’s name led all the rest.

 

جيمز هنري لِي هانت (1859-1784)

مقاله نويس، شاعر و سياستمدار تندروي انگليسي كه يك بار براي نوشتن مطلبي در “The Examiner” (يكي از بسيار مجلاتي كه منتشر مي كرد) عليه جرج چهارم، پادشاه آينده ي انگلستان، به زندان افتاد. او از اولين طرفداران كيتس (Keats) و شلي (Shelley) بود و كم و بيش با بايرون (Byron) نشست و برخاست مي كرد.

ابو بن ادهم، يكي از به يادماندني ترين شعرهاي كوتاه هانت، نوشته شده در 1834، است.

 

اَبو بـِن اَدهَم (كه خاندانش فزون باد)

 

 شبي از ژرف رؤيای آرامی

                                 سر برداشت،

و ديد اندر ماهتاب حجره اش،

كه روشن تر ز شبهای پیشین بود،

يكي چون سوسنی تازه شکفته،

                فرشته ای

           نگارد بر زرین كتيبه.

ز بسیاری ي آرامش،

بن ادهم گشت جسور،

گفت به آن كه در اتاق داشت حضور:

« چه بنويسي؟ »

و صورت سر برداشت،

با نگاهی

     آكنده از

        شهد آشتی،

پاسخ داد:

« نام آنان

كه خدا را عاشق اند. »

ابو پرسيد:

« نامم از آنان است؟ »

       « نه، این گونه نیست. »

                   فرشته پاسخش داد.

ابو آهسته تر گفت،

ولی با خنده ای بر لب:

      « تو را سوگند،

                   اينك،

مرا در زمره ی آنان

                 بنويس

                 كه عشق بندگانش

                    در دل بدارند »

فرشته

       بنوشت و

                    پَر زد.

...شب بعد

بيامد با نور بيداري،

نشان آورد

از نام آنان

كه با عشق خدا

خوشبخت بودند،

و بنگر!

نام بن ادهم

پیش از نام دیگران بود.

کوچک ترین وبلاگ نویس ایران

                                              

فقط ۷ سال دارد و نامش مهدیه یاراحمدی است. کلاس اول را با معدل ۲۰ تمام کرده و ترم ۲۱ زبان انگلیسی است. مطالب ساده و زیبایی دارد. در چند روز آینده حتماً سری به وبلاگ مهدیه خانم بزنید. برای دیدن وبلاگ به بخش پیوند بروید و یا اینجا را کلیک کنید.

یک استکان چای زعفرانی!

«فراخوانِ جشنواره‌ی داستانهای ایرانی» با همین جمله‌ای که دارید می‌خوانید، شروع شد!
مخاطب این فراخوان، داستان‌نویسان‌اند؛ پس اگر شما داستان‌نویس نیستید، با عرضِ معذرت، این برگه مالِ شما نیست! لطف کنید و آن را به اولین داستان‌نویسی که سرِ راه دیدید، بدهید! ولی اگر داستان‌نویسید، این برگه مالِ خودِ شماست! جای شلوغی اگر هستید، تایش کنید و بگذارید توی جیبتان تا سر فرصت و حوصله ــ و البته جایی که هم خلوت باشد، هم ساکت ــ بازش کنید و بخوانید!
اگر هم جایی هستید که شلوغ نیست، جای یک استکان چایِ داغ کنارِ این برگه خالی است! بلند شوید و بریزید و بیاورید و بقیه‌اش را بخوانید! فضولی نباشد شما چایتان را با قندِ فریمان نوشِ جان می‌کنید یا شکرپنیرهای بجنورد؟ شاید هم نباتِ یزد؟ یا سوهانِ قم؟ با پولکیِ اصفهان چطور؟ یا کشمشِ کاشمر؟ یا کشمش ملایر؟ بلکه کلوچه‌ی لاهیجان هم بد نباشد! مسقطی‌های لار را هم امتحان کنید! رطب‌های کرمان ـ مشهورترینش: بم و راور ـ هم عالی است! حالا که حرفِ رطب شد، به خرمای نخلستانهای اهواز هم فکر کنید! به نخلهای بندر هم! بعضی‌ها چند قطره گلابِ قمصر می‌ریزند توی چایشان! بعضی‌دیگر چند قطره لیموی درشت جیرفت یا آن لیموترش‌های فَسا و داراب را می‌چکانند! اینها را باید امتحان کرد؛ بلکم با طبعِ شما جور نبود! عده‌ای مشتریِ ثابتِ آن دکانِ قدیمی‌اند توی بازارِ هنوزدست‌نخورده‌‌مانده‌ی تجریش، که از آن توت‌خشک می‌خرند برای تناول با چایِ زعفرانی‌شان. زعفرانش را از مشهد می‌گیرند هربار به پابوسِ آقا می‌آیند. باورتان نمی‌شود که بعضی‌ها فقط وقتی لب به چای می‌زنند که یک قاشق عسلِ سبلان یا سردشت توی استکانشان حل کرده باشند. نکند شما خوش‌ذوق‌تر از این حرفهایید و چایتان را جز با شاخه‌نباتِ شیراز ـ زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست! ـ نوش نمی‌کنید؟!
آه... چایت سرد نشود ایرانی!

جهت دريافت اطلاعات بيشتر، از پيوند جشنواره داستان هاي ايراني در بخش پيوندهاي همين وبلاگ استفاده كنيد.

اندر احوال چمن زرد و فرهنگ و هنر استان

مقدمه:

روز دوشنبه، هشتم مردادماه ۱۳۸۶، استاندار لرستان، جناب آقای صابری، سرزده و ناگهاني از مجتمع فرهنگی هنری ارشاد خرم آباد بازدید به عمل آوردند. این بازدید به قدری ناگهانی بود كه در ابتدا هیچ كدام از هنرمندان و كارمندان متوجه حضور ايشان در مجتمع نشدند. البته تعداد هنرمندانی كه در آن ساعت در مجتمع حاضر بودند به تعداد انگشتان يك دست نمي رسيد و اگر استاندار محترم كلاس انجمن هاي مختلف را پر از هنرجو مشاهده كرده اند، مي بايست متوجه باشند كه اين هنرجویان در کلاس های اوقات فراغت شرکت داشته اند. گویا استاندار محترم لرستان در اين بازديد به جاي آنكه جوياي احوال هنرمندان باشند، ظاهر ساختمان مجتمع و تعميرات اساسي آن را كه در حال اجرا است، مشاهده كرده اند.

مؤخره:

 واما از ريزبيني و مو از ماست بيرون كشيدن استاندار محترم در اين ديدار طبق گفته هاي شاهدان عيني (كه در بازديد هر مسؤولي از هر مكاني در آن مكان حاضرند و به دعا مشغولند و در قفا مرغ آمين گوي سخنان مسؤولان) يكي آنكه جناب آقاي صابري به بلند و زرد شدن چمن محوطه ي مجتمع اشارتي كرده و فرموده اند: «چرا چمن زرده؟ پس چرا كوتاشون نكرديت؟» و در جواب به طريق صواب، يكي از مسؤولان اداره كل كه از ورود استاندار آگاه شده و با شتاب خود را به ايشان رسانده بود (البته اين مسؤول خدوم و پرتلاش از هيچ كوششي در جهت حفظ آبرو و حيثيت اداره، هنرمندان و اصولاً فرهنگ و هنر استان فروگذار نبوده و بارها آن را به اثبات رسانده) به استحضار محضر مبارك ايشان مي رساند كه آقاي استاندار مستحضر باشيد كه ماشين چمنزني ما خراب شده و بحثي كه در اينجا وجود دارد آن است كه حضرتعالي اسناد مالي مربوط به بودجه هاي مختلف اداره را كه نزد خودتان بلوكه كرده ايد و فرموده ايد كارشناسي نشده اند را پاس كنيد تا از محل اعتبارات مربوطه بدهيم ماشين چمنزني مان را تعمير كنند يا اينكه آن را به يكي از ادارات تابعه مي دهيم و يك ماشين آك براي اداره كل مي گيريم و... كه در اينجا استاندار نگاهي به ايشان مي اندازند به اين معني كه يعني: خوب بُل گرفتي بلا! و مسؤول چون نگاه استاندار را شايد نتوانسته يا نمي خواسته بخواند، فكر مي كند استاندار دارد به موتورخانه نگاه مي كنند. پس ايشان را به موتورخانه رهنمون مي شود و قسمت هاي مختلف آن را به ايشان معرفي مي كند. از سرشيرها گرفته تا مخزن ها و لوله هاي سرد و گرم، همه و همه را به رويت رسانده و ضمن آن به استاندار محترم عرض مي كند كه آقاي استاندار مستحضر باشيد كه اين موتورخانه سرما و گرماي مجتمع را با بيش از پنجاه اتاق و سه سرسراي وسيع تامين مي كند و به ساختمان اداره كل نيز با سه طبقه و حدود سي و پنج اتاق گرما و سرما مي رساند و اگر ضريب بهره وري هر دستگاه فن كوئل را ۸۰ بگيريم و حاصل ضرب آن را در مساحت كل اتاق هاي اداره و مجتمع به دست آوريم... كه باز استاندار به وي نگاه مي كند كه اين بار يعني: عـَـــجـَـــــب! اين چقدر آمار و ارقام حفظ كرده! زده رو دست همه ي مسؤولاي ريز و درشت استان! و اين بار چون نگاه استاندار بويي از تعريف و تمجيد داشته، مسؤول فوق الذكر سرش را پايين انداخته و گردن كج مي كند و مي خندد: هه...هه...هه... . به هر طريق استاندار محترم از تأسيسات موتورخانه به سلامت بيرون مي آيند و با نظر به نرده ها و تيرچه هاي روشنايي داخل محوطه مي گويند:«بد نبود در فهرست تجهيزات مورد نياز اداره، چند كارتن رنگ و فرچه و سطل هم مي نوشتيت تا نرده ها و تيرچه ها را رنگ مي كرديت!» و البته ايشان فراموش كرده بودند كه رنگ آميزي جزء تعميرات است و نه تجهيزات. پس از اين، چون چند اداره كل و سازمان و نهاد ديگر را بايد سرزده بازديد مي كردند، رفتند و در هنگام خداحافظي گفتند: «خداحافظ!»

نتيجه:

در اينكه استاندار محترم، جناب آقاي صابري، به فكر فرهنگ و هنر لرستان هستند و آن را اولويت اول از آخر مي دانند، هيچ شكي نيست! شاهد و گواه اين قضيه آن است كه ايشان خريد تجهيزات اداري و لوازم مورد نياز سالن ها، نگارخانه ها و انجمن هاي وابسته به اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي لرستان را غير كارشناسانه دانسته و در ميانه ي راه خريد اين تجهيزات، دستور توقف آن را داده اند! شاهد ديگر آنكه تا چند ماه ديگر اولين جشنواره بين المللي آيين ها و آواهاي زيارتي-مذهبي با نام سراج خراسان در خرم آباد برگزار مي شود كه از مجموعه جشنواره هاي فرهنگي هنري امام رضا (ع) است و سعي در ترويج فرهنگ وهنر اسلامي با تكيه بر جايگاه فرهنگ اهل بيت (ع) و به خصوص فرهنگ رضوي دارد. اين اولين جشنواره ي بين المللي در زمينه ي فرهنگ وهنر در استان لرستان است، اما دريغ از اندك توجهي از سوي ايشان به اين برنامه ی عظيم كه در سراسر كشور هر استاني گوشه اي از آن را بر عهده دارد. در رايزني هايي كه از سوي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي لرستان با استاندار محترم انجام گرفته است، ايشان اولويت هاي استان را صنعت، كشاورزي، راه، اشتغالزايي، جذب سرمايه هاي خارجي و مواردي از اين قبيل دانسته اند و گفته اند كه اگر اين موارد حل شد آن وقت سراغ فرهنگ و فرهنگ سازي و هنر و هنرمندان مي رويم! حال در بازديد از مهمترين مركز فرهنگي هنري استان، از استاندار محترم استان لرستان، جناب آقاي صابري، انتظاري غير از اين نبايد داشت كه ايشان به جاي جوياي احوال بودن از هنرمندان، جوياي احوال تأسيسات موتورخانه و رنگ در و پنجره ها باشند! اصلاً آقاي استاندار، چند نفر از هنرمندان استان را كه سري در ميان سرها دارند به اسم و قيافه مي شناسند؟! اصلاً ايشان در مدت اقامتشان در استان به عنوان استاندار چند نشست با هنرمندان داشته اند؟! اي كاش استاندار محترم به اندازه ي اهميت دادن به چمن زرد شده ي مجتمع فرهنگي هنري ارشاد خرم آباد، به هنرمندان و مسائل فرهنگي هنري استان نيز اهميت بدهند!!!

كاريكاتور من/ اثر دوستم: شهرام كاظمي ذهابي

و خدا سيبي چيد

از همين باغچه ي كوچك ما

و تو مي پرسيدي

كه چرا خانه ي ما سيب نداشت.

 

هم الغابون...

 

دروغ مي گويم

          دروغ،

هزار سال است

         - يا كمي بيشتر -

دروغ مي گويم

... شاعرم.

معرفی کتاب

 

مكاشفه خويشتن، نوشته ي رئوف آهوقلندري، توسط انتشارات ارديبهشت جانان در خرم آباد به بازار نشر آمد.

اين كتاب از نثري زيبا برخوردار است و در نوشتار آن از سبك نوشتاري جريان سيال ذهن استفاده شده است. در مقدمه اين كتاب، كه به قلم قدرت دانشور مي باشد، آمده است:

مكاشفه كشف موقعيت است؛ گذشته اي است كه از روبرو مي آيد و دوباره و دوباره نوشته مي شود تا كشف شود و همزمان جستجوي روايت است، روايتي كه به آشوب و بحران گذشته هدفي مي بخشد تا سرانجام منجر به كشف موقعيت شود.

براي آشنايي با نثر اين كتاب، گوشه هايي از آن را در اينجا مي خوانيم:

...و از خط خارج مي شوم؛ از آن مسير كه در شكم افق خود را بارور كرده است و همواره گرداگرد چيزها دور مي زند بدون آن كه انگيزه ي تسخيرشان را داشته باشد چرا كه معتقد است تصاحب چيزها نفي خودش است. اين خط از كنار چشم ها نيز گذر مي كند. لحظه اي ردي نوراني يا كاملاً سياه قسمت تحتاني ديدگان را مي پوشاند و به صاحب چشم اخطار مي دهد كه جايگاه اقامت اش درست نيست.۹ )

در اين زندان صورتك هاي بسيار در سازواره ي ديدگان رخنه كرده است. قصد مي كنم در ابعادي وسيع خود را ببينم و اشراقم كور مي شود. براي لحظه اي فاصله اي از مركز مي سوزاندم اما هجوم هيكل ها همه چيز را ريشه كن مي كند. آن چيزي كه بايد تصوير يك چيز را در خود بزرگ كند و ابعادش را به جاي جاي زندگي ام بكشاند مفقود است. ما به دنبال حلقه اي واسط هستيم. تمامي عمرمان جستجوي روشن بينانه يا كوركورانه ي حلقه ي رابط است. اين جمع نيز در پي كم كردن فاصله ها است. (ص ۵۰ )

شابک: ۸-۲-۹۶۸۵۳-۹۶۴-۹۷۸

يا علي

 

نامت را مي برم

و هزار بوسه روانه مي كنم

بر لبهاي فرشتگان

                   تا خدا

       سلامش را بر تو دهد،

نامت را مي برم

و گلهاي باغچه را مي چينم

در چند واژه

             تا شعر

       سلامش را بر تو دهد،

نامت را مي برم

                  ... .

ولادت امير عدالت و مهر

علي (ع)

بر جهانيان مبارك!

يعقوب شدم

يعقوب هجرت موسائي ي تو

                         از نيل دل،

عيسي شدم

عيساي دل يحيائي خود

                     با اشك،

سليمان شدم

سليمان حاكم بر باد

                     با آه،

اما هيچ بادي

بوي پيراهنت را

                   ... .

و مهره ی سوخته

در پیچ جاده گیج می زد

که با آچار شلاقی بر شقیقه اش زدند،

و مهره

مات شد.

و تو فریاد زدی

                -یک بار-

هیهات منا الذله

و رها شدی

از بندگی بوزینه بازان

                          -با نیزه-

و من زمزمه می کنم

                         -هزار بار-

الصبر مفتاح الفرج

و رها می شوم

از بندگی کاغذ بازان

                        -با یک امضا-.